بسیاری از سخنان وکلمات بزرگان دین از جمله پیامبرص وامامان علیه السلام. درمان بسیاری از دردهای انسان واجتماعی انسانی است. ونیز این سخنان راه رشد وتعالی انسان را نشان می دهند وبرآن تداوم وتاکید دارند.
مثل این کلام مولا امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام که فرمودند:
إذا جَمَعْتَ الْمالَ فَأنت فیهِ وَکیلٌ لِغَیرِکَ یَسْعَدُ بِهِ وَ تَشقى أنتَ؛
آمدیم بنویسیم که حقیقت رابنویسیم.
شما نمی توانید دیگران را درست کنید،
شما فقط خودرا درست کنید.
بگذار دیکران را خدا درست کند.
این از عهده خدا برمی آید.
اگر شما خودرا درست کنید.
دیگران نیز درست خواهندشد.
اگر که عهدت را با خدا فراموش نکنید.
یاحق
الان یکی از وبسایت دوستان را مطالعه کردیم . خستگیمان در رفت.
واقعا" خستگیمان در رفت. گویی که انگار دیگر خسته نیستیم .
بلاخره یک نفر پیدا شد که با حرفها وسخنانش مارا امیدوار به آینده کندوشاد کند ونیروبدهد.
حدس بزنید سخنان چه کسی را می گوییم. که اینقدر نیرو داشت که ما را نیرومند کرد. و به ما نیرو داد و خستگی را از وجودمان بطور کل زدود.
خدا حفظش کند. او سردار نظامی واز سرداران امام ورهبری است . چون از نیروهای نظام اسلامی وانقلاب سلامی است .
راستش حرفها وسخنانش به ما نیروداد. توصیعه می کنیم شما هم ، حرفها وسخنان او را بخوانید تا نیرو بگیرید.
حتما" می پرسید چه کسی؟
خوب یکی از سرداران بزرگ اسلام است دیگر، سردار وسرلشکر محمدعلی جعفری را می گوییم . که خدا ایشان وهمه سرداران اسلام را حفظ فرماید.
تا دراه خدا از دینش وجامعه دینیش دفاع کنند.
واقعا" خستگیمان در رفت. سخنانشان روحیه داد. یک روحیه اوج پرواز
پرواز بسوی بی گرانها. واقعا" بعضی حرفها وسخنها به آدم نیرو می دهند.
زنده باشید سرداربا سایرهمرزمانتان.
یاحق
آنقدرخسته ایم . که هر روز خسته تر ازدیگر روز
شب و روز خسته ایم خسته از دیروز
نمی خواهیم خستگیمان را به دیگران القاکنیم یا تاثیر دهیم
اوّل باید خستگی خودرا درمان کنیم . بعدبیاییم چیزی بنویسیم
برای همین است که دیر دیر مطلب می نویسیم و این صفحه هر روز به روز نمی شود.
باشد که خستگی ما تمام شود تا این وب هم از خوابیدن بیدارگردد وبروزشود
هر روزی به روز شود. یا شاید هم خستگی نیست مریضی است. هرچه است خسته ایم.
یاعلی
قراراست . توی این وب به دردها وامراض اجتماع بزرگ انسانی اشاره کنیم وبعضی از راهکارها از نظر تعالیم دینی وبا استفاده از احادیث ائمه هدا ء علیه السلام بیان کنیم.
مدتها پیش دوستی داشتیم که به مدت شش س به او کمک کردیم ویاری رساندیم تا او خوب شود. مثل یک پرستاری از او پرستاری کردیم. اما او هرگز خوب نشد. انگار دچار بیماریهای گوناگونی شده بود. چون ذاتش نیز دچار بیماری شده بود. برای همین آخرش هم خوب نشد هیچ ، بلکه مریضی غرور وحسادت ناشی از آن در او بیشترشد. بطوری که دیگر قابل درمان نبود وبه همین خاطر اورا به حال خود رهاکردیم.البته او به ما بی احترامیهای زیادی کردوآخرش در را بروی ما بست. ما هم دیگر هرگز نخواستیم آن دربسته را باز کنیم وگذاشتیم همانطوربماند.
یاحق